احوالات این روزهای سینا
سینای من این روزها کارهای بسیار جالب و شیرینی میکنی که من و بابایی رو حسابی به اوج میرسونه
اینکه مدام با دوچرخه ، پلاستیک میبری و برای من خرید میکنی همش میگی مامان چی لازم داری عاشق این کاری و حسابی با این کار غرق لذت میشی
و اینکه این روزها عاشق فیلم و سریال شدی و همه نوع فیلمی و نگاه میکنی مخصوصا هفت سنگ اونو سه بار میبینی
عاشق بازی subway surf هستی و حسابی حرفه ای شدی و رکورد میزنی اینم رکورد گل پسرم هر کسی میخواد بازی کنه میگی اگر میتونی دکودوم بزن میتونی بعدش خودت جواب میدی نه
و هنرمند شدی و چیزای مختلف درست میکنی
و کار امروزت این بود که خودت مغازه دار شده بودی و یه تعداد وسایل چیده بودی روی میز و میگفتی بیاین از من خرید کنید انقدر بامزه شدی بودی که حد و حساب نداشت
اینجا دست میزدی و میگفتی هندونه 300 هندونه
مشتری های اقا سینا
و ااینم دخل اخر شب آقا سینا
سینای عزیزم
همه بازی های کودکی ات را دوست دارم...و هر روز حس بزرگ شدنت را با لذتی آمیخته با ترس ، لمس میکنم...نمی خواهم آرزو کنم ای کاش به اندازه آغوشم میماندی...
چرا که من با هر تار موی تو که رشد میکند ، اوج میگیرم!!!
لذت دیدن قد برافراشتن تو به تنگ شدن آغوشم می ارزد...