خطنه کردن پسرم
پسرک نازم شما در روز 8/25 همراه مامان جون زهرا و بابا جون رضا برای خطنه رفتید.من چون یکم حالم خوب نبود باهاتون نیومدم ولی ایکاش اومده بودم. عزیز دل مامان و بابا وقتی که خطنه شدی انقدر گریه کرده بودی که نزدیک بوده بیهوش بشی و حسابی مامان جون و بابا جون رو نگران کرده بودی. وقتی که رسیدن من حسابی خودم رو سرزنش کردم که چرا باهاتون نیومدم آخه تو ازم قهر کرده بودی و شیر نمی خوردی فقط گریه میکردی.الهی مامانت بمیره که خیلی اذیت شدی ولی بالاخره کاری بود که باید انجم میشد. روز 4/1 طبق معمول هر روز که میخواستم پاتو بشورم دیدم حلقه ازت جدا شده همراه مامان جون زهرا که خونه ی ما بود کلی ذوق کردیم و به بابایی و بقیه خبر دادیم. ...
نویسنده :
مامان عاشقت
10:30