این روزهای سینا
پسر نازنینم این روزها دوباره مدام با سرسرت بازی میکنی البته مدل جدید
امروز رفتی بیرون و یه عالمه ماهی خریدی و کردی داخل این پلاستیک ها داخل پلاستیک مشکیه کوسه هست
و این پرنده ی خشمگین این روزها شده همدمت و فقط با اون میخوابی خلاصه عاشقش شدی
یاد گرفتی به من میگی : مامان تپلی و به بابا میگی بابا تپلی البته وقتی کارمون داری
راستی مامان بزرگم دو روزی هست اومدن خونمون و شما حسابی دوسش داری باهاش انواع بازیا رو میکنی و همش ازش سوال میکنی (تی میری تونتون)کی میری خونتون میخوای خیالت راحت بشه که تا کی میمونن
تازگیها هم عاشق عمو پورنگ شدی و همیشه منتظر برنامه ی عمو پورنگ،از اولش میرقصی و دست میزنی تا اخر برنامه
هر وقت یه چیزی میخوای بهم میگی مامانی (دلوم تشیده)دلم کشیده.
نازنینم،بهترینم
رفته رفته در کنارم پاگرفتی و برخلاف آنچه گفته میشد که تو به من محتاج هستی، من به تو محتاج شدم و بر تو مشتاق و تو شدی همه نیازم ...همه تلاشم و همه انگیزه ام برای تغییر ..برای تحمل هر سختی و برای تلاشی جاوید تا بتوانم در روز موعود در مقابلت سرافراز باشم و بگویم هر آنچه در توان داشتم برایت نهادم و این تو این هم زندگی