سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

سینا جان به چشمان مهربانه تو مینویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

روروک

عزیز دلم تو خیلی از روروک خوشت نمیومد ولی بازم به دردت خرد نفسم سینای من سوار بر روروک ...
3 آبان 1392

سینه خیز

ماه آسمون بابایی و مامانی از وقتی که سینه خیز رفتی شیطونیاتم شروع شد و من و بابایی حسابی مواظبت بودیم آخه تو تمام زندگیه ما هستی دوست داریییییییییییییییییییییییییییییییم ...
3 آبان 1392

ps3

وروجک مامان آخه الان موقع ps بازی کردن هست صبر کن به موقش از دست تو وباباییت چه کارا که نمیکنید ...
3 آبان 1392

my babay

نفسم عزیزم عشقم بس که به بابایی میگفتم براش my baby بگیر یه روز با یه کارتون my baby اومد خونه تو انقد ذوق میکردی انگار میدونستی توش چیه ...
3 آبان 1392

خوردن دست

عزیز دل مامان و بابایی کوچول موچولو که بودی عادت داشتی دست کپلتو میکردی تو دهنت تا خوابت ببره بابایی عاشق این کارت بود و تند تند ازت عکس میگرفت قربونت برم که روز به روز بزرگتر میشدی و بامزه تر ...
3 آبان 1392