جشن روز اول مهد
3 سال و 10 ماه گذشت و امروز پسر كوچولوي من وارد مهدکودک شد.
روزهاي زيباي شكفتنت شتابان مي گذرند و به لطف خداوند مهربان چشمان من نظاره گر توست كه هر روز
بزرگ و بزرگتر ميشوی و با عطر حضورت به ما حس خوب زندگي مي دهی..
جان مادر امروز افتتاحیه و جشن مهد کودکت بود و اونجا حسابی بهت خوش گذشت
البته بعضی از بچه ها زیاد گریه میکردن
اما عزیز دل مادر تو اصلا گریه نکردی و فقط به اونا نگاه میکردی و تعجب میکردی
اینم عکس سینا و یسنا خانم
اینم لباس فورمت عروسک مامان
سینای من...
هر چه دورتر می شوی ،
من ؛
عاشق تر می شوم !!!
و هر چه نزدیک تر می آیی ،
بی تاب تر می شوم !!!
گویی ، عاشق که باشی
دور یا نزدیک ،
فرقی ندارد ...
حتی اندک یادِ تو هم ،
کافیست
برای بی تاب بودن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی