سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

سینا جان به چشمان مهربانه تو مینویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

هشتمین آتلیه

چه بی اندازه زیبایی "از من نپرس چقدر دوستت دارم" اينجا در قلب من حد و مرزي براي حضور تو نيست به من نگو که چگونه اینقدر به تو وابسته ام مگر ماهي بيرون از آب ميتواند نفس بکشد مگر مي شود هوا را از زندگيم برداري و من زنده بمانم بگو معني تمرين چيست ؟ بريدن از چه چيز را تمرين کنم ؟ بريدن از خودم را ؟ مگر هميشه نگفتم که تو هم پاره اي از تن مني ... از من نپرس که اشکهايم را براي چه به پروانه ها هديه مي دهم همه مي دانند که غم تو روحم را مي آزارد تو خود پروانه ها را به من سپردي که ميهمان لحظه هايم باشند نگاهت را از چشمم برندار مرا از من نگير...  که 7 سال است در هوای تو نفس میکشم ...
15 مهر 1396

محرم 96

زندگی مامان محرم شش سالگیت بزات یه حال و هوای دیگه کاشت کامل همراه سهنه زن ها سینه میزدی کمک میکردی واسه انداختن سفره دورت بگردم مرد من کلا حال و هواهات داره فرق میکنه و من از دیدن مرد شدن روز به روز لذت میبره😍 خدایاشکرت امام حسین همه جا یا رو نگهدارت باشه🙏 ...
10 مهر 1396

اولین مشق

پسر گلم دفترت را بازکن بوی کاغذ، بوی درخت به مشام می‌رسد. مهر است و آفتاب پاییزی دل را پر کرده است. کوچه‌هایی که به مدرسه می‌رسد، چراغانی شده است با آفتاب پاییزی آغاز نوشتن است، آغاز خواندن است. به نام او شروع کن، به نام زیبایی‌های او اینم اولین مشقت گل پسرم قربون دست خط زیبات برم♥♥ ...
2 مهر 1396

کلاس اول و هفتمین آتلیه

پسرم...سینای نازنینم... کلاس اولی شدی!!!مبارکت باشه... امروز سرنوشتی از شور و شوق در دبستانی شدنت رقم زده میشود... امروز روز جشن شکوفه زدنت است!! با تمام وجود شکوفا شو و عطر دل انگیز دفتر و مدادهایت را روی خاطراتت بپاش... و با چشم های مشتاق برای دانستنت، برگهای ندانسته هایت را صبور و مصمم لمس کن...  و ماهِ مدرسه ، امسال واسم حال و هوای دیگه داره😍 حسِ بینظیریِ وقتی قد کشیدن تکه ای از وجودمو که یه زمان فقط خودم احساسش میکردم رو میبینم 😊 دوست دارم مرد قوی  من❤ اولین ها همیشه خوب هستند... به دل آدم می نشیند و خاطره شان می ماند در دل!!! باز هم تجربه ای جدید از روزهای مادران...
1 مهر 1396

سفر تابستان 96

شاهزاده ی قلبم چند روز دیگه بیشتر نمونده  که کلاس اولت شروع بشه کلاس اولی مامانی  بخاطر همین بابایی تصمیم گرفت یه مسافرت چند روزه بریم نگم برات که چقد بهت خوش گذشت و کیف کردی تازه از اونجا کیف مدرسه هم  خریدی و فیگوراای داستان اسباب بازی که عاشقشونی🥰 سینا و بابایی دورتون بگردم الهی😍 اینم اولین کیف مدرسه ای🤩 غروب زیبا💋 عاشقتونم تا بی نهایت💗💗💗💗💗💗 ...
20 شهريور 1396

واکسن کلاس اول

تا شش سال قبل هفته ای حداقل دو فیلم میدیدم... دنبال کتابهای جدید بودم. به تمام کارهایم می رسیدم... سر ِساعت میخوابیدم، به موقع بیدار میشدم. هر وقت دلم میخواست یک لیوان چای برای خودم درست میکردم و می نشستم کتاب می خواندم . در ماشین فقط به موسیقی مورد علاقه ام گوش میدادم... شب تصمیم میگرفتم و صبح اجرا میکردم. الان که نگاه میکنم می بینم تعداد فیلم هایی که در این شش سال دیده ام به تعداد انگشتان دستم است!!!  اما سیزده بار باب اسفنجی آشپز میشود را دیده ام.! اگر روزی پلنگ صورتی نبینم روزم شب نمی شود.! آنقدرکتابهای حسنی نگو بلا بگو را خوانده ام که حفظ شده ام. شب با هزار دردسر تصمیم میگیرم و تا آخر هفته هن...
11 شهريور 1396

پارک آزادی

یه شب عالی با بابایی در پارک آزادی تا تونستی از حضور بابایی استفاده کردی لذت بردی قربونت برم مرد کوچکم💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞 ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ؛سینا ﺗـــــﻮ ﺑﺨﻨــــﺪ ؛ ﻣـــــــﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺍﻧـــــﻢ. . ﺗــــــﻮ ﺑﻨﺸﯾﻦ ؛ ﻣـــــﻦ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑـــﮧ ﺩﻭﺭِ ﺗـــــﻮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﻢ . . . ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺲ ﻧﺎب مادری ام ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ! ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ؛ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ، ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﻤﯿﺮﻡ . . . ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ، ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ . . . ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺮﺍ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻧﮕﯿﺮ . . . ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ، بهانه ی نفس کشیدنم بودن توست... ... ...
23 مرداد 1396