سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

سینا جان به چشمان مهربانه تو مینویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

عید 1391

الهی که مامانی فدات بشه عزیز دلم نازنینم عیدت مباااااااااااااااااااارک عزیز دلم منتظر عمه و عمو محسن هستیم که بریم خونه ی مامان جون اینا ...
4 آبان 1392

بزرگ شدن

تک ستاره ی زندگیه مامانی و بابایی شما روز به روز بزرگ و بزرگتر میشدی و خودتو بیشتر تو دل مامان و بابا جا میکردی ...
3 آبان 1392

دختر شدن

آخه عزیز دلم دختر شدنت هم خوشمزه بود کاره خاله لیلا هستا ولی خودمونیم دستش درد نکنه آخه خیلی عکسا رو دوست دارم ...
3 آبان 1392

شلوار کردی

عزیز دلم پسرک نازم تو اینجا میتونی بلند بشی و چن قدم راه بری این شلوار کردی هم عمه ریحانه واست خریده وقتی میپوشیدی همه ذوقت میکردن مخصوصا باباجون رضا ...
3 آبان 1392

شیطونی

عزیز دلم وقتی که تونست سوار موتور و ماشینش بشه. عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم   ...
3 آبان 1392

تولد یک سالگی

عزیزم جونم عمرم نفسم  تولدت مباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک ایشالا 120 ساله شی عزیز دلممممممممممممممممممممممممممممم اینم از طرف بابایی ...
3 آبان 1392

مو بلند شدن

نفس مامان موهات کمکم بلند شد و مامانی خیلی خیلی خوشحال عزیز دلم پسرک قشنگم این ماشینو دنیا که اومدی عمه ریحانه برات خرید و تو خیلی خیلی دوستش داشتی و داری عاشق این عکستم جونمی تو....... ...
3 آبان 1392

ذوق کردن

عزیزم الهی قربونت برم که اینجا 8 ماهه شدی. سینای من تو وقتی از چیزی خیلی خوشت میومد لباتو اینجوری میکردی قربونت برم که روز به روز خوشمزه تر میشی قربون ماست خوردنت برم  بابایی عاشق این عکسته ...
3 آبان 1392

بوشهر

عزیزم ما 11 عید سال 90 تصمیم گرفتیم همراه باباجون اینا بریم بوشهر رفتیم خیلی هم خوش گذشت فقط نفس مامانی برای اولین بار سرما خورد و واقعا همه ناراحت شدن مخصوصا بابایی آخه خیلی حساس بود دلش نمیخواست عزیزمون دارو بخوره ولی با همه ی اینا خیلی خیلی خوش گذشت.در ضمن 13 به در هم اونجا بودیم عزیزم. اینم عکس سینا و بابای مهربونش کنار دریا ...
3 آبان 1392