یک روز خووووووب
دیروز یه روز زیبای برفی بود.صبح که از خواب بلند شدم دیدم سپیدی و
پاکی برف همه جا رو پوشونده و غیراز زیبایی هیچ چیزی دیده نمیشه.
خدای مهربون ممنونم برای این همه زیبایی که به ما عطا کردی.خوشحالم که یه بار دیگه فرصت اینو داشتم
تا یکی دیگه از نعمت های بیشمارت رو ببینم و با قدم زدن زیر آسمون و حس لذت بخش دونه های
برف که به صورتم میخورد یادم بمونه که تو همیشه هستی.کافیه به قشنگیا دقت کنیم تا تو رو با
تمام وجود احساس کنیم
دارد برف می آید در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد تا برف از شوق حضورت بهار را لمس کند
فرشته کوچولوی بهشتی:
دیروز یعنی دوشنبه 92/10/16 اینجا حسابی برف اومد .
و
من و تو وبابایی حسابی برف بازی کردیم و دل از عزا در اوردیم
آخه یکی یدونه شیراز خیلی خیلی کم پیش میاد که اینجوری برف بیاد
در ضمن یه آدم برفی خوشکل هم درست کردیم
قربون پسمل مهربونم برم که سریع شال و کلاه خودتو بخشیدی به آدم برفی
لذتی برتر از این نیست که جوانه ای در درونت بپرورانی و از آنگاه که قدمهای لرزانش را به این دنیا میگذارد
فرشته ی نجاتش شوی و نیازهای کودکانه اش را با دل و جان برآوری و روزی نه چندان دور از آن زمان که
شیره ی جانت را شبانه خسته و ناتوان در دهانش مینهی یا دست و پاهی ظریف و ناتوانش را نوازش
میکنی تا روی دو پاهای کوچکش بایستد و چند قدم تا آغوشت را،با خنده و هیجان گام بردارد و خودش
را روی وجودت رها کند گرمای تنش را حس میکنی و تو هم در شادی این گام بزرگش در آینده شریک
میشوی........
وصف ناپذیر است که زمانی به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا میطلبی
یا وقتی مشغول کارهای روزانه در آغوشت گرفتهام و با تکه ای نان سرگرمت کردهام ناگهان دل کوچکت
برایم میتپد و میخواهی خستگی ام را بزدایی و تا همیشه خاطره ای شیرین تر از تمام لقمه های عالم
برایم به یاد بگذاری....تکه نان را که با دستان کوچکت به من تعارف میکنی و نمیدانم از فکر این که به من
اندیشیده ای اشک بریزم یا بخندم.......
لذتی برتر هست؟