سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

سینا جان به چشمان مهربانه تو مینویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

شیطونی

1392/8/16 15:26
نویسنده : مامان عاشقت
301 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم دیگه واقعا نمیدونم از دست شیطونیات باید چیکار کنمکلافهکلافهکلافه

امروز من تو آشپزخونه داشتم غذا درست میکردم که متوجه شدم شما نیستی همه جا رو گشتم ولی نبودی

دیگه نگران شده بودم میخواستم گریه کنم ولی از شما هیچ صدایی نمییومد.سوال

تا اینکه میخواستم بیام به بابا امیر زنگ بزنم که دیدم یه سبد که تو پذیرایی بود جلو پام تکون خورد وقتی که

دیدم که شما تو اون سبد هستی انگار خدا دنیارو بهم داد آخه خیلی نگران شده بودم.

وقتی دیدمت نمیدونستم خوشحال بشم یا دعوات بکنم واقعا کارت برام عجیب بوودناراحتناراحتناراحت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

عمه ریحانه
17 آبان 92 1:01
الهی عمه قربونت بره آخه تو چجوری دلت اومد مامان به اون گلی نگران کنی

ولی عمه پیش خودمون باشها خیلی خیلی کارت جالب بود

الان هم که بهش فکر میکنم خندم میگیره و دلم برای اون چشمات که شیطنت ازش میباره تنگ میشه




حال کردی عمه جونم


عمو محسن
17 آبان 92 1:02
شیطون بلا بیااااام پرت بدم


سلام عمو محسن
نه نه نه نه نه
پرهام
17 آبان 92 1:05
شینا جونم یه کلاس شیطنت بذال تا ما بیایم پیشت درس بگیلیم


دشم بیا خودم یادت میدم اونم از نوع اعلاش
دختر عمه اق پرهام
25 آبان 92 22:04
چه پسملی شیطونی
مامان عاشقت
پاسخ
آره خیلی خیلی شیطونه خیلییییییییییییییی
سها
30 آبان 92 13:04
فداي شيطونيات كه مخصوص خودت
مامان عاشقت
پاسخ
مسی خاله جون
خاله لیلا
3 آذر 92 15:11
قربون شیطنت بشم خاله جون ولی خودمونیما مامانو خیلی نگران کردی
مامان عاشقت
پاسخ
خیلییییییییییییییی
بیلک و بیلی
10 آذر 92 1:10
خپل و مپل
10 آذر 92 1:11
آفلین دوشتی تو هم مثل من سیطونی
مامان عاشقت
پاسخ
حسابی