شعر خوندن سینا
سینا این روزها ......همان فرزندی است که همیشه آرزویم داشتنش بوده......شیرین و دوست داشتنی ،گاهی وصف نشدنی.....صبحها با بوسه های گرمش بیدار میشوم .......و شنیدن این کلمه آرزوی هر روزم است "مامان دوست دارم اندازه ی دنیا"......و من مست شنیدن این همه محبتهای کودکانه اش مراسم چلاندن و بوسیدن و خنداندش را اجرا میکنم.....توده سلولی کوچکی که 40 هفته طول کشید تا موجودی شود بس دوست داشتنی و شیرین ،اکنون 3/5 ساله ایست که قلب و جانم از اوست...اندیشمندی که هر روز از داشتنش افتخاری نصیبم است.....
پسرم یه شعر جدید از مامان جون یاد گرفتی و این روزها مدام کارت این شده که این شعر رو میخونی
پهلوی دزده
بیره به دسجد
دالی میدزده
(پهلوی دزده وقتی میره به مسجد قالی میدزده)
و اینکه شعر یه توپ دارم قلقلیه و آهویی دارم خوشگله رو با کمک من کامل میخونی
انقدر قشنگ و شیرین میخونی که دلم برات ضعف میره.
آرزویم این است که بهاری بشود روز و شبت...
که ببارد به تمام رخ تو بارش شادی و شعف...
و من از دور ببینم...
که پر از لبخند است...
چشم و دنیا و دلت...
واینکه:
این روزها خیلی روی من و بابایی حساس شدی اگر یه نفر حتی یکم صداش از حد معمول بالا بره
انقدر دعواش میکنی و میگی داد نزن فهمیدی
و من و بابایی غرق لذت میشیم
و اینکه:
وقتی یه کار بد میکنی و من دعوات میکنم میگی:
اذیتم نکن در میکنم میرم پیش بابایی تهنا میشیا
و اینکه:
از وقتی که فهمیدی عید نزدیکه
مدام سوال میکنی عید شده
این دوست داشتن است
این همان حس قشنگی ست که دلم میخواهد
او درون دل من جای باز کرده است
کودکی بازی گوش
نازنینی با هوش
چشمهای مشکی
پوستی مهتابی
گیسوانی چو شب بی مهتاب
که نسیم خوش او دلها برده ز کف
آری آری آری
دوستش میدارم
قهقه های قشنگش که همه مستانه
حاکی از سر درون خوش اوست
دوستش میدارم
من که خود میدانم
او یقین سهم من است
از بهشت خاکی