بزرگ شدن کبوترها
توبزرگ میشوی وبزرگتر.... ومن هرروز دلتنگ روزهای کودکی ات میشوم
روزهای نوزادی .روزهایی که به غیر از آغوش من ماْوایی نداشتی.
دلتنگ روزهایی هستم که به سرعت سپری شد.
خیلی زود گذشت.روزی که خدا یک فرشته را به من هدیه داد تا زین پس نگهدار او باشم.
امانتدار خدا هستم تا از تو پاسداری کنم.
توبزرگ میشوی ومن هر روز که میگذرد در دریای عشق توکوچکتر میشوم....
و شاید همین روزها غرق شوم...........
این کبوتر ها همون عزیز و همدم هستند .کبوترهای مامان جون حسابی بزرگ شدن و شیرین
و اقا سینای ما حسابی عاشقشونه
ناگفته نمونه که اونا هم عاشق اقا سینا هستند.
اینم شیطنت امروز یه لحظه که صدات نمیاد نشان از فاجعه هست
سینا وقتی که عصبانی میشود
در هر حالی که باشی اینجوری میشینی
و سینا در حال تمرین کردن ورزش زورخانه
سینای عزیزم آنچنان به زندگی ام رنگ و بوی دلنشینی بخشیده ای که به خاطر نمی آورم زمانی که تو را نداشتم لذت های دنیایم چه بوده است؟؟؟
لحظات شیرین و تکرار نشدنی شیطنت های پسرکم که گهگاه صبرم را نیز بر هم میریزد!
لحظات به خواب رفتنش که آنقدر خودش را در آغوشم جابجا میکند و آنقدر پوست لطیف بی همتایش نوازشگر دستهای خسته ام میشود که گاه من زودتر از او به خواب میروم!
لحظات خاطره انگیز و پر لذتی که آوای دلنشین قهقه های کودکانه اش تمام فضای خانه را پر میکند و هر چقدر خسته باشم لبخند بی مقدمه بر لبانم جاری میگردد...
سینای عزیزم متشکرم...
و خداوندِ مهربانتر از مهربانم عاشقانه دوستت دارم که ثانیه های زندگی ام را اینچنین انرژی بخشیده ای و زیبا ساخته ای...