سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

سینا جان به چشمان مهربانه تو مینویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

بزرگ شدن کبوترها

1393/2/12 11:50
نویسنده : مامان عاشقت
679 بازدید
اشتراک گذاری

توبزرگ میشوی وبزرگتر.... ومن هرروز دلتنگ روزهای کودکی ات میشوم

روزهای نوزادی .روزهایی که به غیر از آغوش من ماْوایی نداشتی.

دلتنگ روزهایی هستم که به سرعت سپری شد.

خیلی زود گذشت.روزی که خدا یک فرشته را به من هدیه داد تا زین پس نگهدار او باشم.

امانتدار خدا هستم تا از تو پاسداری کنم.

توبزرگ میشوی ومن هر روز که میگذرد در دریای عشق توکوچکتر میشوم....

و شاید همین روزها غرق شوم...........

این کبوتر ها همون عزیز و همدم هستند .کبوترهای مامان جون حسابی بزرگ شدن و شیرینخندونک

و اقا سینای ما حسابی عاشقشونه

ناگفته نمونه که اونا هم عاشق اقا سینا هستند.

اینم شیطنت امروز یه لحظه که صدات نمیاد نشان از فاجعه هستخندونک

سینا وقتی که عصبانی میشودخندهخنده

در هر حالی که باشی اینجوری میشینیقه قهه

و سینا در حال تمرین کردن ورزش زورخانهآرام

سینای عزیزم آنچنان به زندگی ام رنگ و بوی دلنشینی بخشیده ای که به خاطر نمی آورم زمانی که تو را نداشتم لذت های دنیایم چه بوده است؟؟؟


لحظات شیرین و تکرار نشدنی شیطنت های پسرکم که گهگاه صبرم را نیز بر هم میریزد!


لحظات به خواب رفتنش که آنقدر خودش را در  آغوشم جابجا میکند و آنقدر پوست لطیف بی همتایش نوازشگر دستهای خسته ام میشود که گاه من زودتر از او به خواب میروم!


لحظات خاطره انگیز و پر لذتی که آوای دلنشین قهقه های کودکانه اش تمام فضای خانه را پر میکند و هر چقدر خسته باشم لبخند بی مقدمه بر لبانم جاری میگردد...

سینای عزیزم متشکرم...

و خداوندِ مهربانتر از مهربانم عاشقانه دوستت دارم که ثانیه های زندگی ام را اینچنین انرژی بخشیده ای و زیبا ساخته ای...

 

پسندها (2)

نظرات (16)

ابجی سجا
12 اردیبهشت 93 16:03
تمنا دارم از آسمان که اگر حتی قطره ای خوشبختی از آسمان بارید، بر گونه ی تو باشد
مامان منصوره
13 اردیبهشت 93 1:11
ای وااااااااااای عزیزم چه کارهای خطر ناکی،مامانی تو رو خدا مواظب باش،واقعا نمیشه این وروجکها رو یک لحظه تنها گذاشت،چه کبو ترهای نازی،عزیزم چرا قهر کردی،ببوس سینا جونو
مامان عاشقت
پاسخ
چشم حتما دوست خوبم
مینا مامان روشا
13 اردیبهشت 93 10:47
عزیزمی گل پسر چه خوبه با پرنده دوست شدی گلم نفسییییییییییییییییی
مامان عاشقت
پاسخ
مرسی خاله جوووووون
مامان النازي
14 اردیبهشت 93 0:02
واي جيگرم ببين چه شيطونه ماشالاه راستي اقا سينا شما خيلي شجاعي قربونت برم خاله جون
مامان عاشقت
پاسخ
خدا نکنه خاله جونم
مامان لیانا
14 اردیبهشت 93 1:20
عزیزم منم همین احساس شمارو دارم دلتنگی برای نوزادی لیانا بچه ها زود بزرگ میشن قدر این لحظاتو بدونیم که یک روزم دلمون بدای الانشون تنگ میشه..عزیز دلم چه کبوترای خوشگلی روی شونه هات نشستن عزیزممم...ای جانم عصبانی شدنت هم شیرینه
مامان عاشقت
پاسخ
شما لطف دای عزیزم
بابا و مامان
14 اردیبهشت 93 8:25
مامان جون خیلی زیبا نوشتید فدای نازی پسر شیطون بلا
مامان عاشقت
پاسخ
مرسی عزیزم خدا نکنه
گل اندام بانو
16 اردیبهشت 93 13:18
چه متن قشنگی مامانی.ولی مامانی خیلی مواظب پسرمون باش
مامان عاشقت
پاسخ
چشم عزیزم حتما
عمه ریحانه
16 اردیبهشت 93 15:55
الهی عمه دورت بگرده که اینقدر باشهامتی خوشبحال این کبوترها که دست مامان جون افتاده اگه مامان جون نبودن اینا بدون مامان و بابا میمردن
مامان عاشقت
پاسخ
خدا نکنه عمه جوووونم واقعا دست مامان جون درد نکنه
مامان امیرمحمد
18 اردیبهشت 93 9:01
عکسات با پرنده ها قشنگ شده عزیزم،وروجک چه کارهای خطرناکی می کنی حالا چرا عصبانی گلم اونم پسر به این شیرینیماشاا... پهلوان هم که هستی عزیزخالهمی بوسمت سیناجان
مامان عاشقت
پاسخ
مرسی خاله جون شما به من لطف دارین
اعظم مامانه زهرا
18 اردیبهشت 93 15:34
بازم کبوتر بهتره از گربه...من که از گربه متنفرم...
مامان فرخنده
18 اردیبهشت 93 17:20
اخم نکن بهت نمیاد اونوقت دلم تورو
مامان عاشقت
پاسخ
چشم خاله جونم
مریم
20 اردیبهشت 93 7:58
عصبانی هم می شه
مامان عاشقت
پاسخ
بله خاله جون
خاله گمپ گل
20 اردیبهشت 93 11:55
ماشالا به این اقا سینا با این شجاعتش
مامان عاشقت
پاسخ
مرسی خاله جوووووووون
مامان مریم
21 اردیبهشت 93 9:49
سلام ای جانم که اینقدر مهربون و قشنگ و نازی . همیشه شاد و خوش باشی پسر شیرین .
مامان عاشقت
پاسخ
مرسی خاله جون خوب و مهربون
مامان آیسو وآیسا
21 اردیبهشت 93 13:39
وای عجب دل وجراتی کبوتر ها رو شونه اش
مامان عاشقت
پاسخ
عاشقشونم خاله جون
خاله لیلا
4 خرداد 93 17:14
الهی قربون شیطنتات برم عزیزم
مامان عاشقت
پاسخ
خدا نکنه خاله جونم